سفارش تبلیغ
صبا ویژن


« هوالاوّل »

روزی روزگاری، استادی در کلاس درسش به یکی از شاگردان محبت بیشتری می نمود.
شاگردان دیگر که از این بذر محبت استاد به این همکلاسی خود رشک برده و شکایت خدمت استاذ بردند.
حضرت استاد بر این عریضه شاگردان کمی تامل نمود و امر فرمود چند پرنده حاضر کنند. هر طایر را به شاگردی سپرد و گفت: بروید این پرندگان را ذبح کنید، اما در جایی که هیچ کس نباشد و این عمل شما را کسی نبیند. هر کدام به سویی روان شدند.
پس از ساعاتی،‌ تک تک شاگردان با مرغان بی جان به خدمت استاد بازگشتند. مدتی گذشت و همه حاضر شدند؛ اما از آن شاگرد محبوب خبری نشد که نشد.
کم کم همه نگران می شدند که به ناگاه آن شاگرد نیز به جمع دوستان و هم شاگردی ها پیوست. اما مرغی که در دست داشت زنده بود. همهمه افتاد...
استاد دلیل خواست که چرا بر آنچه دستور داده بودم عمل نکردی!؟
شاگرد سر به زیر انداخت و عرض کرد: هر جا که رفتم و به هر مکان خلوتی رسیدم، همین که خواستم ذبح کنم این پرنده را، خدا را بر عمل خویش شاهد و ناظر یافتم و بنابر فرمایش شما، هیچ جایی نیافتم که خدا در آن مکان شاهد و ناظر عمل ما نباشد.

در فرازهایی از دعای کمیل میخوانیم: «...وَلا تَفْضَحْنی بِخَفِی مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرّى، وَلا تُعاجِلْنی بِالْعُقُوبَةِ عَلى ما عَمِلْتُهُ فی خَلَواتی مِنْ سُوءِ فِعْلی وَإساءَتی وَدَوامِ تَفْریطی وَجَهالَتی وَکَثْرَةِ شَهَواتی وَغَفْلَتی...»

و به قبایح پنهانم که تنها تو بر آن آگاهى مرا مفتضح و رسوا نگردانى و بر آنچه از اعمال بد و ناشایسته‏ در خلوت بجا آورده ‏ام و تقصیر و نادانى و کثرت اعمال غفلت و شهوت که کرده ‏ام (کرم کن و) زودم به عقوبت مگیر.

خلوت هایمان را برای خدا کنار بگذاریم. اگر بخواهیم در خلوت گناه کنیم باید در نظر داشته باشیم که تنها شاهد و ناظر ما خداوند است. آیا رواست که در محضر چنین بزرگی مرتکب گناهی شویم هر چند کوچک؟
با تهذیب نفس و کنترل کردن خواستها و هواهای نفسانی، میتونیم تا ملکوت خدا پرواز کنیم و جایگاه رفیعی در آسمونها برای خودمون پیدا کنیم.

شخصی به آیت الله بهجت عرض کرد: بسیار وسوسه میشم. ایشون فرمودند: شما هم زیاد لااله الا الله بگویید.

تهذیب نفس و عروج به ملکوت

مرحوم آیت الله شیخ جواد تبریزی در جواب سوالی در همین مذمون فرمودند: مواظب باشید که این، وسوسه شیطان است، شیطان همواره در کمین است و مى‏خواهد همان‏گونه که قسم خورده شما را از طریق مستقیم خارج کند و با القاى وسوسه شما را مأیوس گرداند، مواظب باشید فریب شیطان را نخورید. شما با عمل به تکالیف شرعى و دقت در عمل به تکالیف و همچنین توسل به اهل بیت علیهم السلام که سفینه نجات هستند از خدا بخواهید تا شیطان را از شما دور کند و ارتباط خود با خدا را قوى کنید. زیاد ذکر بگویید و دعا بخوانید، همیشه استغفار بطلبید و هرگاه وسوسه شدید خود را به کارى مشغول کنید، زیاد صلوات بفرستید؛ سعى کنید تنها جایى ننشینید که فکرهاى متشتت شما را مشغول کند، با تمسک به حبل متین اهل بیت علیهم السلام و شرکت در مجالس وعظ و خطابه بر معلومات خود بیفزایید و با افراد فاضل و متدین مشورت کنید و سعى کنید قسمتى از روز خود را با آنها بگذرانید. و به هرچه به ذهنتان آمد اهمیت ندهید؛  «لعنت بر شیطان» بگویید و همین طور ادامه دهید ان شاء اللَّه بر وسوسه شیطان غلبه خواهید کرد. و با دائم الذکر بودن، شیطان را از خود دور کنید. ان شاء اللَّه به تدریج این حالت وسواس رفع خواهد شد.

مرحوم آیت الله شیخ جواد تبریزی

پ.ن:
- پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: به کوچکی گناه نگاه نکن بلکه ببین چه خالقی را نافرمانی میکنی.
- حالا که تو محیط اینترنت هستید یه چیزی هم بگم: با چشمهایی که میخواهید به وسیلهء‌ آن جمال دلربای صاحبمان حضرت ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه شریف) را ببینید گناه نکنید.
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما فرود آ که خانه خانه توست.
- برگزیده مجله پارسی نامه در تاریخ یکشنبه 30 بهمن 90.


نوشته شده در یکشنبه 90/11/30ساعت 8:27 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

این ایام، روزهای شادی و سروره. ربیع الاول، دهه فجر و میلاد پیامبر(ص) و حضرت صادق(ع). خلاصه یه جورایی خوشحالیم.

اما اگه به ته دلت رجوع کنی، یه غصه ای داره. نمیدونی از چیه، اما هست.

شاید غم عصر یک جمعهء دلگیر دیگه ست که تو دلت داره ولوله میکنه. حق داری، عصرای جمعه خیلی دلگیره و غمگنانه است.

اگر در اوج شادی و سرور هم باشی،  و یا حتی شادمانه ترین لحظات رو اگر داری سپری می کنی. این اندوه رو داری.

شادی و اندوهت، بی علت و بی حکمت نیست.

ضریح ائمه بقیع

آخه امام صادق(ع)فرمودند:«شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینَِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا ویَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا»

شیعیان ما از باقیمانده گل ما آفریده شده اند، ولایت ما در سرشت آنان عجین گشته است، آنان با خوشی ما خوشحال و با ناراحتی ما ناراحتند. «شجره طوبی، ج 1، ص 3»

دلگرفتگیت از انتظار و شادیت از سرور اهل بیت هم به همین برمیگرده.

پ.ن:
- برا سلامتی حضرتش:

«بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن، صلواتک علیه و علی ابائه، فی هذه الساعه و فی کل ساعه، ولیً و حافظاً و قائداً و ناصرا، و دلیلً و عینا، حتی تسکنه عرضک طوعا، و تمتعه فیها طویلا.»

-برگزیده در مجله پارسی نامه در تاریخ جمعه 21 بهمن 90.


نوشته شده در جمعه 90/11/21ساعت 7:46 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

در ادامه پخش برنامه های جذاب و متنوع از تلوزیون ملی، صدا و سیما برنامه ای به نام "خنده بازار" دوباره روی آنتن برده است تا موجبات فرح و شادی مردم را با ابزار تمسخر و توهین، به گناه آلوده سازد. این در حالی است که هنوز سریال ها و برنامه های سخیف همچون "هفت" را فراموش نکرده ایم و با شروع به کار این برنامه به اصطلاح طنز، گل بود، به سبزه نیز آراسته شد.

خنده بازار

در برنامه پارک ملت، حجه الاسلام شهاب مرادی ناگهان حرف هایش را ناتمام گذاشت،  از این برنامهء به اصطلاح طنز انتقاد و از آقای شهیدی فر دلجویی نمود، اما این مجری مودب و متین این عمل را نادیده گرفت و گفت از نظر بنده اشکالی ندارد و این امری طبیعی است و در جهان متداول است و به نظرم نوعی انتقاد است. اما کارشناس محترم گفتند که مشروب هم در جهان عادی است، اما اینکه بیایند لحن افراد را، تیک های عصبی اشخاص را مورد تمسخر قرار دهند، عمل پسندیده و مشروعی نیست، اگر انتقاد میخواهید، بنده بنشینم و چندین برنامه از صدا و سیما انتقاد کنم. میخواهید؟

صدا و سیما شاید بتواند کمی از اندوه و غصه های مردم بکاهد و بارقه های شادی و امید را در دل جامعه زنده سازد، اما به قیمت دین فروشی به زیر ساتور بردن فرهنگ و مذهبمان.

این نوع خنده، بازار گناه را داغ می کند و دیگر هیچ.

پ.ن:
- اینهم نمرهء منفی دیگه ای در کارنامه صدا و سیما.
- برگزیده مجله پارسی نامه در تاریخ چهارشنبه 12 بهمن 90.


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 1:42 صبح توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

برای بار اول نفهمیدم چطور رفتم، انگار خودش دستمو گرفت و برد. یه سفر رویایی.

چند وقتیه که دلم غوغاست تا دوباره نرم آروم نمیشه، اما هرکاری که می کنم نمیشه که نمیشه. شاید نمیخوادم...

اگه نمی خواستم که همون یه بارم هم راهم نمیداد.

شاید کسایی رو که میخواد بسوزونه، یه بار کربلاشو نشون میده، تا دلاشون رو آتیش بزنه، ذوب کنه قلباشونو تو حرارت محبتش.

اگه رفته باشی میفهمی چی میگم، اما اگه نرفتی، دستتو بزار رو قلبت، رو به حرمش بایست، چشماتو ببند و یه حســـین بگو.

ببین چطوری حرارت قلبت به چشمات منتقل میشه، قطرات ذوب شدهء دلت رو که از کنار چشمات میاد بیرون حس میکنم...

کربلا

ان لقتل الحسین، حراره فی قلوب المومنین، لاتبرد ابدا...

کربلا

پ.ن:

- برگزیده مجله پارسی نامه در تاریخ سه شنبه 11 بهمن 90.


نوشته شده در دوشنبه 90/11/10ساعت 5:7 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

خونه یکی از دوستام چشمم بهش افتاد، گفتم ببینم چجوریه؟

وقتی تو دستام می چرخوندمش حس خوبی بهم دست میداد، برام جالب اومد. بی هدف، چپ و راست، بالا و پایین، حرکتش می دادم.
یواش یواش نگاهم نسبت بهش عوض شد، احساس کردم که یه چیزی از توش باید در بیارم، بیشتر به حرکتهام فکر کردم. اونقدر رفتم تو عمقش که دیگه حس کردم باید درستش کنم.

بالاخره باید راه حلی داشته باشه یا نه؟ داشتم دیگه هنگ می کردم. دست به دامن اینترنت شدم. چند تا راه حل براش پیدا کردم و با الگو گرفتن از اونها موفق شدم درستش کنم.

اما مسئله اینجا بود که باید خودم به تنهایی و بدون کمک دیگری انجامش می دادم. دوباره خرابش کردم. افتادم به جونش، زمان برام مثل برق و باد می گذشت، تمام تمرکزم رو روی این مسئله گذاشتم. بالاخره موفق شدم. موفق شدم که خودم درستش کنم. یهو به خودم اومدم، به اطراف نگاه کردم، نگاهی هم به ساعت انداختم، انگار زیادی غافل شدم از خودم.

مکعب روبیک

بی اختیار مکعب از دستم افتاد. نمازم قضا شد.

پ.ن:

- خیلی وقتها برای خیلی چیزهای ساده اونقدر تامل و تعمق می کنیم اما برای یک نماز چند دقیقه ای... کاش یک نماز خالصانه در پوشه داشته باشیم...

ساقی می یی بده که مرا زیر و رو کند                 بویش ز دور کار هزاران صبو کند
خندد خرد به عقل کسی کین چنین می یی          بگذارد و شراب بهشت آرزو کند


نوشته شده در شنبه 90/10/24ساعت 3:58 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

تا ساعات دیگه شاهد افزایش جرایم رانندگی خواهیم بود، چیزی تو مایه های چندین برابر. یعنی اونقدر که اگر یکی احیانا با حال و هوای قدیما، قوانین راهنمایی و رانندگی رو زیر پا گذاشت، جوری نقره داغ می شه که حالا حالاها یادش نره. طوری که واسه بچه محله هاشون هم تعریف کنه. این تو بمیری از اون تو بمیریا نیست دیگه.

در کل قانونایی داره اجرایی میشه که میخوان یه سری از این ملت رو، به زور پول هم که شده شاید سر راه بیارن. آخه با قربون صدقه رفتن که نشد، با هشدار و اخطار هم که نشد، با فرهنگ سازی هم که چه عرض کنم، لااقل تو این آشفته بازار اقتصادی شاید بتونن با افزایش نرخ جریمه ها یه کاری از پیش ببرن و الا خدا به آخر و عاقبتمون رحم کنه.

ما فرهنگ غنی و کهنی داریم، ما ملت متمدن و اصیلی هستیم، ما آداب و سنن ژرف و پر محتوایی داریم اما همین که پشت فرمون میشینیم، ای دل غافل، همه چی تعطیل میشه فرهنگ چیه؟ اصالت کدومه؟ آیین و تمدن کجاست؟ که ما پزش رو میدیم و باهاش کلاس میزاریم؟ دیگه ذره ای به حقوق همدیگه احترام نمیزاریم، به هم رحم نمیکنیم، دوست و آشنا هم نمیشناسیم، همشهری و هم وطن و فامیل و همسایه هم از یادمون میره و فقط دنبال این هستیم که حق این و اون رو ضایع کنیم.

با چه جراتی دم از این چیزا میزنیم.

افزایش جرایم رانندگی

رعایت حق تقدم، عدم عبور از چراغ قرمز، رانندگی بین خطوط، احترام راننده ها به عابرین یا بالعکس و و و...

اگر همه این ها رو مراعات کردیم، اونموقعست که باید متوقع باشیم که آره، ما یه فرهنگکی هم داریمااااا

بیایید یک بار احترام رو امتحان کنیم همونطوری که با یکی از مهمونامون روبرو میشیم یا جایی مهمون هستیم.
- توی چهار راه، سرعت رو کم کنید و به خودروی مقابل یا مجاور اجازه عبور بدید و بهش تعارف کنید.
- توی یه خیابون، چند متر قبل از اینکه به عابر پیاده برسید متوقف بشید و اجازه بدید با آرامش خاطر عبور کنه.

و تاثیرش رو درون خودمون حس خواهیم کرد؛

اگر یک بار به کشورهای مجاور خودمون که شاید یک ذره هم به وجود فرهنگ توی اون سرزمین ها فکر هم نکرده باشیم سفر کنیم، متوجه میشیم که چقدر عقبیم، خیلی خیلی عقبیم، یه چیزی تو مایه های انسانهای اولیه.

بیایید بزرگ بشیم.

اما در سویی دیگر، در کمیته استیناف فوتبال شاهد کاهش جریمهء دو بازیکن بی فرهنگی بودیم که کار رو از خط قرمز هم گذروندن، آن هم به طوری فجیع. شاید فدراسیون فوتبال قصد داره با رافت اسلامی و خجالت زده کردن این دو بازیکن نمای فوتبال سر راه بیاردشون!!!

پ.ن:

- اگر کاهش جرایم، روی رضایی و نصرتی تاثیر مثبتی گذاشت، از راهنمایی و رانندگی هم تقاضا داریم از فدراسیون فوتبال الگو بگیره و این کار رو در کشور اجرایی کنه.
به امید آنروز...

کاهش جریمه رضایی و نصرتی

- برگزیده مجله پارسی نامه در تاریخ چهارشنبه 30 آذر 90.


نوشته شده در چهارشنبه 90/9/30ساعت 11:18 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

در این مطلب سعی داریم تا شما را با کنترل و فرود پرنده های بدون سرنشین اعم از جاسوسی و غیر جاسوسی، نامه بر و یا عادی به روش بدون زور، غیر نظامی، تکنولوژیک و نرم، یاری کنیم تا فرودی آرام و بدون آسیب برای پرنده فراهم آورید. امیدواریم مفید فایده قرار گیرد.

RQ-170

"به ناگاه متوجه کبوتر غریبی در خال آسمان شدم. انگار سه فازم پرید. چشم از آسمان بر نمیداشتم. به سرعت به سمت خانه دویدم.

چشمم مدام به دنبال آن کفتر غریب بود. به محض اینکه به خانه رسیدم، پله ها را دو تا یکی کردم و به پشت بام رفتم.

کبوترهایم را از توری بیرون آورده و در هوا به پر دادم. آب در کاسه و دانه های گندم را بر کف پشت بام ریختم.

کبوترها به اوج آسمان رفتند و همه با هم مشغول پرواز شدند.من نیز در گوشه ای مخفی شده و انتظار می کشیدم.

کبوترها که در فاصله زیادی از زمین مشغول پرواز بودند، با دیدن آب و دانه ها به پشت بام بازگشتند و با ولع مشغول خوردن دانه ها شدند. حیوانکی ها گرسنگی کشیده بودند.

کبوتر غریب که از موطنش فاصله گرفته بود، تشنه و گرسنه، با دیدن این کبوترها و آن آب و دانه ها، به وسوسه افتاد و همچون دیگر همجنس هایش روی بام فرود آمد. با اندکی مکث و حصول اطمینان از اطراف، نوکهایش را بر دانه ها میزد و آنها را از بام برمیچید.

کفتر کاکل به سر و از همه جا بی خبر به ناگاه حس کرد که توری نخی را بر رویش انداخته بودم، شوکه شد. و سعی کرد که خود را رها کند اما دیگر اسیر بود و تلاشهایش بی ثمر و رهایی ناممکن.

کبوتر را در دست گرفتم و بالهایش را باز کردم. با قیچی بالاهایش را قیچی کردم تا دیگر نتواند پرواز کند.
بر کف بام رهایش کردم.
کبوتر غریب نمیتوانست از زمین فاصله چندانی بگیرد و دیگر بال پروازش را از دست داده بود.

کبوتر

کفتر غریب به پشت بام خانه مان عادت کرده و خو گرفته است، همچون دیگر کبوترها؛ یک کفتر جلد و خانگی ست.

چند روزیست جوانکی لا ابالی که کمی هم با من مشکل دارد میخواهد این کبوتر را از من بگیرد.
خیال کرده بچه زرنگ است. اما هرگز نمیتواند آنرا از چنگم در آورد.
آنرا خودم گرفته ام.تازگی ها می گوید کفترت را بده تا با هم دوست شویم و بگذاریم به تیله بازی بیایی. به گمانم فردا مواضع دیگری بگیرد، شاید دوستانش را برای دعوا بیاورد و یا بخواهد آنرا بدزدد."

پ.ن:
- بازنشانی و فرود این پرنده ها چندان تفاوتی با هم ندارد. اگر باور ندارید، امتحان کنید.
-در ضمن این را هم بدانید که هرگاه پرنده ای را به زمین نشاندید، مطمئنا کسانی هستند که قصد دارند آنرا از چنگتان در آورند، پس حواستان جمع باشد.
- برای تمرین از همین الان و از همینجا شروع کنید. ببینید، از اون بالا کفتر می آیه...


نوشته شده در سه شنبه 90/9/22ساعت 11:53 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

«السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین»

دم غروب چشمام سنگین شد و خوابم برد، سابقه نداشته که این مواقع بخوابم، خواب عجیبی دیدم، عجیب خرابم کرد، خراب.

وقتی از خواب بلند شدم، حالت خاصی داشتم، اشک از گوشهء چشمام سرازیر بود، حالت غمگنانه ای که شاید کمتر بهم دست داده بود. دلم گرفت و هوایی شد. کاش دوباره روزی میشد میرفتم کربلا.

یا زیارت یا شهادت

(به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشهء دفتر غزل ناب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟ تو کجایی؟ تو کجایی؟ شده ام باز هوایی)

پی نوشت:
این فایل صوتی رو میکس کردم و آپلود کردم :
لینک دانلود
حجم:317 کیلو بایت

این طرح تقدیم به اونایی که هنوز نرفتن کربلاش.


نوشته شده در یکشنبه 90/9/13ساعت 2:30 صبح توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

برنامه نود اسرار زیادی دارد.
برنامه نود تیکه های سیاسی زیادی درون خود دارد.
برنامه نود خیلی ها را زیر سوال میبرد و می برد نفس هر کس را که علیه عادل چیزی بگوید. از بازیکن و تماشاچی و مربی و نیروی انتظامی گرفته تا مجلسی و شورای شهر و رئیس جمهور و...
علی آبادی را برمیدارد، به رئیس جمهور مملکت می توپد، با نمایندهء مجلس کلنجار میرود و با مسابقهء پیامکی برای بعضی ها خط و نشان میکشد که من اینهمه طرفدار دارم هاااا. خلاصه هیچکس حق نفس کشیدن ندارد جز؟ عادل.
وقتی بخواهد حرف دلش را بگوید، آنقدر آسمان ریسمان میکند که همه تحت تاثیر قرار میگیرند. به اسم فوتبال و فوتبالی، چه ها که نمیکند این عادل.
------------------------
همین دیشب قسمت هایی از خانه و زندگی رضا چاچا را نمایش میدادند که بی کس و تنها و نیازمند کمک است، الحق و الانصاف بندهء خدا نیازمند کمک هم بود. اما برنامهء نود نمایشش میدهد چون یک فوتبالی است، کمک و گلریزان برایش جمع میکنند، برایش جملات قصار میگویند، و می گویند و میگویند تا در آخر بگویند: این بیچاره ها و بدبخت های خودمان واجب تر از سومالیایی ها و... هستنددلم شکست
عادل خان، برای خودت و کارشناس داوری ات متاسفم.

پ.ن:
روایتی از نسل سوخته ؛ رضا چاچا نماد بی رحمی فوتبال
- برگزیده مجله پارسی نامه در تاریخ چهارشنبه 9 شهریور 90.


نوشته شده در سه شنبه 90/6/8ساعت 9:35 صبح توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

مشغول خودندن کتاب بود و من غرق در تفکرات.
کمی از اوهامم تراوش کرد بیرون و گفتم: این ماه رمضون هم با همهء‌ سختیهاش داره تموم میشه، پوستم کنده شد. تو این هوا روزه گرفتن سخته.
قسمتی رو که داشت میخوند رو تکمیل کرد و انگشت اشاره اش رو گذاشت لای کتاب، در حالی که نگاهش رو هنوز از کتاب برنداشته بود، گفت: خیلی خوبه.تبسم

اصحابعلی رضایی

گفتم: حرف خنده داری زدم؟
گفت نه، حرف خنده داری نزدی اما انگاری داری به جاهای خوبی میرسی.اصحابعلی رضایی
متوجه منظورش نشدم.یعنی چی؟
ادامه داد: اگر میخوای یه پوست جدید دربیاری باید درد کنده شدن پوست رو تجربه کنی، اما آخرش، مثل کسی میشی که انگار تازه متولد شده.
وقتی اینو گفت، انگار کلا نگاهم رو به این قضیه عوض کرد.


نوشته شده در جمعه 90/6/4ساعت 6:35 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

<      1   2   3   4   5      >