آنقدر حماسهء حضورت پر شکوه است که نمی دانم چه بگویم. از کجایش بگویم. چگونه توصیفش کنم؟ هر حوزهء انتخابیه ای که گذر کردم شلوغ بود و پر ازدحام. آمده بودند مشارکت کنند و رقم بزنند پیر و جوان، زن و مرد سرنوشت میهن را به دست خویشتن. دوش به دوش هم ایستاده بودند تا اینبار نیز چون گذشته صفحه ای دیگر از صفحات انقلاب را پر کنند از اثرات انگشتشان که به یادگار بماند و مدرکی باشد برای همه گان، دوستان و دشمنان و شاید آینده گان که ما بودیم در صحنه و سنگر را رها نکردیم. نوجوانی آمده بود برای رای ریزی اما یک ماه اختلاف داشت سنش، بغضناک التماس می کرد. همچون نوجوانان روزهای جنگ. از کدام گوشه بگویم؟ واِژه ها کم می آورند. از کجای این دموکراسی پرشکوه اسلامی برایت تعریف آورم که خود دیده ای. هم صدای هم امروز با انگشت هایمان فریاد کشیدیم که ما 100 درصدیم و پای آرمانهایمان تا آخرین نفس ایستاده ایم. پ.ن:
کودکان صف کشیده بودند فقط برای اینکه انگشت سبابه شان را رنگی کنند و به رخ یکدیگر بکشند که ما نیز آمدیم.
پیرمردها و پیرزن ها که به سختی بر روی پایشان ایستاده بودند نیز در صفهای طویل به خط شده بودند.
جوانان پر شورتر از همه آمده بودند. صمیمیت و نشاط ویِژه ای به انتخابات بخشیده بودند.(آخر صف کیه؟ به ما هم میرسه؟ / بازم ساندیسه یا کیک هم همراش هست؟ / جناب سروان کمکم کن من رای نمیدم منو به زور آوردن و...) با شوخی هایشان فضا را گرم کرده بودند. یکی از رای اولی ها تا نوبتش رسید رفت آخر صف ایستاد تا دوباره حس کند لذت حضور را.
- استفاده از این تصویر بدون درج منبع اصلی(گاهنامه) شرعا و قانونا مجاز است. تقدیم به تو به پاس حضورت.
- غرور ملی دارد خفه ام میکند. :دی
- برگزیده مجله پارسی نامه در تاریخ جمعه 12 اسفند 90.