سفارش تبلیغ
صبا ویژن


« هوالاوّل »

آه...

بخار نفسهایش بر شیشهء‌ عینک ته استکانی اش می نشیند... سریع درش می آورد و با گوشهء‌ چادرش پاک می کند لنزها را و با دستپاچگی دوباره روی چشمانش می گذارد.
مبادا زمانیکه عینک را برمیدارد تو بیایی و...

آخر دیروز شنیده است پیکر 22 شهید از مرز شلمچه به وطن باز می گردد.

بازگشت شهدا به وطن

دوباره بارقه های امید در دلش شکوفا شده برای دیدنت.
از صبح با ویلچر کنار ایوان آمده، به کوچه چشم دوخته و انتظار می کشد برای دیدنت و یا پیکی که خبری از تو آورده باشد ...

مادر شهید

راستی یادم رفت بگویم در فراقت سوی چشمانش و توان پاهایش را از دست داده.

این روزها نفس هایش به شماره افتاده اند. اگر بگویم فقط برای تو نفس می کشد بیراه نگفته ام. حتی اگر استخوانی و پلاکی بیش نمانده باشد...

پ.ن:
                هرکس که گفت بهر تو مردم دروغ گفت              من راست گفته ام که برای تو زنده ام
- برگزیده مجله پارسی نامه در تاریخ سه شنبه 2 اسفند 90.


نوشته شده در سه شنبه 90/12/2ساعت 9:48 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )