بارش تند باران و نزول رحمت آسمانی حال و هوای شهرمان را عوض کرده است. برخورد تند قطرات بر زمین، موسیقی دلنشینشی شده است و هر که می شنود لب به شکر می گشاید. ماشاء الله... درون خودرو بودم و کناری متوقف، حرکت برف پاک کن ها گویی هیپنوتیزمم می کرد، و بخاری ماشین حسابی خواب آلودم نموده بود. اندکی تامل کردم در این که چه می شود از ناراحتی مسلمانی، انسانی، و حتی گاه موجودی دلخوشی میسازیم برای خودمان. متمسخرانه نگاهش می کنیم، گویی که او حرکتی کرده است و یا یک شیرین کاری برای خندان ما. ناگاه برنامه های سرگرمی!!! صدا و سیما به ذهنم آمد... قدیمیان چه خوش گفته اند: به هم نخندیم، با هم بخندیم. خدا یا خودت به راه راست هدایتمان کن، راه کسانی که بدانها نعمت دادی، نه آنانی که بر آنان غضب نموده و نه راه گمراهان.
خیابان را نظاره گر بودم و حرکت خودرو ها و موتور سیکلت ها و مردم را، هرکس از پی کاری می رفت و با شتاب، تا از ترافیک و خیس شدن و آب گرفتگی احتمالی برهد...
دو جوان چتر افراشته بودند و زیر باران گرم صحبت... به ناگاه به سویی اشاره کرده و قهقهه زدند... خط نگاهشان را پی گرفتم و زنی را دیدم که میخواست از خیابان عبور کند از و وسط شمشادها عبور می کرده که پایش برروی گل لغزیده، و بر زمین خورده بود.
شاید نوع سقوطش خنده دار و به قولی کلیپ خنده دار بوده که اسباب خندهء آنان را به وجود آورده بود، اما وقتی آن زن ایستاد و با سرعت عبور کرده و رفت، ناراحتی وجودم را فرا گرفت...
انسانی رنجش و زمین خوردن کسی را ببیند و مستانه شروع به خندیدن کند... چه رسم جوانمردی است؟
آیا خواهر و مادر ما و یا برای خودمان چنین اتفاقی روی می داد نیز اینچنین مسرور می شدیم؟بسیار اتفاق می افتد که می خندیم برای چیزهایی که گریه دارد و می گرییم برای مسائلی که خنده دار است... و گم کرده ایم خوب و بدمان را. اما چرا؟
همانهایی که در عیدها و ولادتها و جشن ها از تلوزیون پخش می شود. مانیز به تماشایشان می نشینیم. تا سقوط، کوبیده شدن، زمین خوردن و هزاران بلای مختلفی که سر افراد آمده و در پایانش آوای خنده پخش می شود، ناخودآگاه ما نیز خنده بر لبمان نقش می بندد، لذت می بریم از این برنامه (طنز) و اصلا به این فکر نمی کنیم که افراد نمایش داده شده، پس از این صحنه استخوانشان شکسته است، بدنشان کوفته شده است، دردی شدید متحمل شده اند، شاید بیهوش شده و یا خدای نکرده مرده باشند... و ما فقط می خندیم... تا جایی که همشهری مان را محزون از رخدادی تلخ در میابیم و قه قه می خندیم... اینها نتیجه یک فرهنگ سازی اسلامی است؟
یکی از این حوادث برای ما رخ دهد، های های گریه کنیم... مرگ خوب است، برای همسایه؟