سفارش تبلیغ
صبا ویژن


« هوالاوّل »

هوایی کربلا

کبوتر خستهءدلم به آسمانها چشم دوخته. بالهایش در آتش حسرت و غمت سوخته. آخر چه گناهی کرده که یکبار در آسمان حرمت پرکشیده و حالا در گوشه ای دور و تنها، تنها به خاطرات آن پرواز رویایی دلخوش است در کنج قفس.
این کبوتر قفسی عادت ندارد به کسی، به تو خو کرده است و آرزویش فقط و فقط همین است که یکبار دیگر، به خدا فقط یه پلک نگاه دیگر چشمش بیافتد به شش گوشه ضریحی که در آسمانها بنا کرده ای. مسوزانش در این هجران که درد هجران سوزانده بالهایش را. چه می شود همچون فطرس ملک مرا نیز...
قسم به فجر. و قسم به ده شب و قسم به تو ای نفس مطمئنه که پر کشیدی سوی معبود خود در حالی که همو از تو خشنود بود و هم تو از او. دلم احرام حریم حرمتت را بسته. چه شود گر به من از لطف نگاهی کنی، از بحر کرم جرعه ای بهر من آری و زیارت روزی ام کنی؟ که به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد. نگهم خواب ندارد. قلمم گوشهءدفتر غزل ناب ندارد. همه گویند به انگشت اشاره،مگر این عاشق بیچارهء دلداده ارباب ندارد؟
از آنروز که به من اجازهء در اوج پر زدن دادی در آن کرانهء کرب و بلا یکسالی می گذرد.
چه زود مگذشت. هر دقیقه بی تو بودن و بی تو نفس کشیدن اصلا نمیگذرد. انگار عقربه ها در هم گره خورده اند و تکان نمی خورند و قدم از قدم بر نمیدارند. شاید بر نمی تابند که ثبت کنند جدایی مرا از تو.
رویای ناتمامم، ساعات در حرم بود. باقی عمر اما؛ افسوس بود و کابوس. آری... بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمیشود. داغ تو دارد این دلم جای دگر...


حاشیه نمی روم راستش را بخواهی دلم برای تو تنگ است. ساده می گویم...

شش گوشه

پ.ن:
- برگزیده مجله پارسی نامه در تاریخ شنبه 6 اسفند 90.


نوشته شده در شنبه 90/12/6ساعت 12:36 صبح توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )