« هوالاوّل »

حضرت محمد(ص) در واپسین روزهای عمر مبارکش، اسامه بن زید را فرمان داد که هر چه سریعتر در راس لشکری انبوه از مهاجرین وانصار ، به جنگ رومیان بشتابد، وافرادی را مانند ابوبکر وعمر به همراهی اسامه نام برد وبسیار در بسیج این لشکر تاکید نمود(الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص‏317-321؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 17، ص 177، ج 1، ص‏159). کسانی در امر فرماندهی اسامه اعتراض نمودند و حضرت با کمال جدّیّت ، صلاحیّت وی را مورد تایید قرار داد .

شاید هدف پیامبر این بود که قبل از وفاتشان، همه کسانی که امکان ایجاد تشنج پس از رحلتشان و ادعای جانشینی خواهند داشت، از مدینه خارج شوند و جانشینی بدون هیچ مشکلی و به نرمی به حضرت علی(ع) واگذار گردد.

شیخ مفید در ارشاد می گوید: «پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزل خود رفت و گروهی از مسلمانان را، که ابوبکر و عمربن خطاب هم در میان آنان بودند، فراخواند و پرسید: آیا به شما دستور ندادم که هرچه زودتر همراه سپاه اسامه حرکت کنید؟ چرا از دستور من سرپیچی کرده اید؟ (ارشاد مفید، ج 2، ص 183)

همه تاریخ‌نویسان ومحدثین اهل سنت گفته‌اند رسول خدا صلی الله علیه و آله به تمام سران مهاجر و انصار امر کرد به فرماندهی أسامة بن زید به جنگ روم بروند. پیامبر پیوسته فرمان حرکت و خروج از مدینه را به لشکر اسامه می‏فرمود و در مورد تخلف از لشگر اسامه نهی مؤکد صادر نمود و فرمود:«جهّزوا جیش أسامة، لعن اللهُ من تخلّف عنه «؛سپاه اسامه را با ساز و برگ روانه کنید، لعنت خدا بر کسی که از همراهی با سپاه سرباز زند.(الملل والنحل، ج1، ص23؛ شرح نهج البلاغة ابن الحدید، ج6، ص52؛ به نقل ار کتاب سقیفه ابوبکر جوهری که مسندا از عبدالله بن عبد الرحمن روایت می‌کند و غیر این‌ها از کتاب‌های معتبر اهل سنت)

در این بین ابوبکر و عمر و چند تن دیگر خارج از مدینه ماندند و با لشکریان راهی نشدند،‌ تا به محض اینکه اتفاقی روی داد، به مدینه بازگردند و ادعای خلافت کنند. حفصه و عایشه همسران پیامبر که دختران عمر و ابوبکر بودند نیز خبرهای مدینه را به آنها می رساندند. هیچ روایتی یافت نشده است که پیامبر صلی الله علیه و آله، ابوبکر را از همراهی لشکر اسامه استثنا کرده باشد، بلکه روایت صریحی وجود دارد که شخص ابوبکر و عمر و ... وظیفه داشتند لشکر اسامه را همراهی کنند.(تاریخ الطبری، ج 3، ص 197 (از عایشه))

از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد. تخلف ابوبکر و صحنه‌گردانان سقیفه از لشگر اسامه مخالف نصّ آیات قرآن کریم است.

و به راستی آیا این نافرمانی پیامبر نافرمانی و تمرد از دستور خداوند متعال نیست؟

«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَ أَنتُمْ تَسْمَعُونَ (انفال/20)
ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و رسول او اطاعت کنید و در حالی که فرمان او را می‌شنوید روی برنگردانید.»

اهل بیت پیامبر داغدار رحلت ایشان بودند و حزین از به خاک سپاری پدر امت؛ که متخلفان و متمردان از دستور پیامبر خدا(ص) سقیفه را به وجود آوردند و بر سر خلافت به نزاع پرداختند.

ابن عبد ربه مالکی مذهب در کتابش آورده است: ابوبکر، عمربن خطاب را فرستاد تا علی و کسانی که بیعت نکرده بودند را از خانه فاطمه بیرون بیاورد و گفت، اگر اِبا کردند با آنها قتال کن. چون بیرون نیامدند عمر آتش آورد تا خانه فاطمه را بسوزاند (ابن عبدربه، 1404ق: ج3، ص63 و ج2، ص443).

آتش به در

طبری در تاریخ خود می‏گوید: عمر به منزل علی آمد و در آن خانه طلحه و زبیر و جماعتی از مهاجران بودند. عمر گفت: به خدا قسم البته خانه را بر شما آتش می‏زنم مگر آنکه بیرون بیایید (طبری، بی­تا: ج2، ص443).
ابن قتیبه نوشته است: جمعی از متخلفین - از بیعت با ابوبکر - در خانه فاطمه دختر پیغمبر اطراف علی جمع شدند. ابوبکر عمر را فرستاد که ایشان را بیاورد. عمر به در خانه فاطمه آمد و فریاد زد بیرون بیایید و با خلیفه رسول خدا بیعت نمایید؛ اگر اطاعت نکنید قسم به خدایی که جانم در دست اوست این خانه را با هرکه در آن هست آتش می‏زنم. به عمر گفتند فاطمه دختر پیامبر در خانه است. گفت ولو در خانه، دختر پیغمبر باشد (ابن قتیبه، 1322ق: ص3).
طبرانی نقل کرده است: ابوبکر و عمر به طرفدارانشان دستور دادند تا به خانه فاطمه هجوم ببرند (طبرانی، 1404ق: ج1، ص62).
یعقوبی می‏نویسد: به خانه (خانه فاطمه (س)) هجوم بردند، محسن را کشتند و فاطمه را مجروح کردند (یعقوبی، 1413ق: ج2، ص126).

به ناگاه عترت پیامبر و تمام سفارشات نبی مکرم اسلام را در رابطه با اهل بیتش به دست فراموش سپردند و حرمت این خانه شکستند... اسلام به دست کسانی افتاد که عقده ها و کینه ها به دل داشتند و منتظر چنین روزی تا انتقام آباء و اجدادشان را و یا بت های شکسته شان را که علی بن ابیطالب(ع) در کعبه شکسته بود را باز ستانند.

و این سخنان غیر از منابع اهل سنت نیست و حتی اعتراف ابوبکر را بر اشتباهش از جسارتی که به بیت علی(ع) و فاطمه(س) کرد. (در صورت درخواست خواهم آورد).
اما چه سود؟ این بدعتی که در اسلام گذارده شد و به بیراهه فرستاد بسیاری از مسلمانان را و مانع شد از گسترش اسلام ناب محمدی(ص).

پ.ن:
- اینها را نه فقط برای اهل تسنن، بلکه برای شیعیان می گذارم تا بدانند که در منابع اهل سنت، حقانیت ما مشهود است و بدان معترفند.


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/16ساعت 4:54 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )