سفارش تبلیغ
صبا ویژن


« هوالاوّل »

پیش از این بیان شد که پس از تصرف فدک توسط ابوبکر و اعتراض حضرت زهرا(س) و طلب نمودن مِلک خویش، ابوبکر در پاسخ، از ایشان شاهد و دلیل خواست تا ثابت شود که فدک مِلک شخصى و عطاى پدر بزرگوار ایشان است.

و این نیز بیان شد که در احکام اسلام (در فقه تمام فرق و مذاهب آن) بیان شده است، از کسى که مِلکى در اختیار اوست دلیل و شاهد طلب نمى شود، بلکه ارائه دلیل بر آن کسى لازم است که خلاف آن ملکیّت را ادّعا مى کند.
این موضوع چنان روشن است که حتّى کسانى که اندکى از تعالیم شریعت اسلام را آموخته اند نیز آن را مى دانند.
با این حال، آن بانو به عنوان شاهد امیر مؤمنان على، امام حسن و امام حسین علیهم السلام و اُمّ ایمن را نزد ابوبکر آورد تا آنان گواهى دهند که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله فدک را به آن گرامى بخشیده است... .

شاهدان فدک

این قضیّه در روایت ابوسعید خُدرى و ابن عبّاس (چنان که در مصادر عامه آمده) نیز نقل شده است(الدر المنثور: 5 / 273 و 274.).
آرى فقط اینان بودند که به چشم خود دیدند که رسول خدا(ص) فدک را به حضرت زهرا(ع) بخشیده است، زیرا آن حضرت این بخشش را در منزل آن بانو و در حضور این گرامیان انجام داده بود، نه در مسجد و در میان مردم.
از جمله احادیث قطعى که درباره امیر مؤمنان على(ع) نقل شده این حدیث است که رسول خدا(ص) فرموده است:
علی مع الحق والحق مع علی... .
على با حق است و حق با على است.
این حدیث از روایات قطعى است که بیش از بیست تن از صحابه آن را روایت کرده اند، از جمله:
امیر مؤمنان على علیه السلام، ابوبکر، ابوذر، عمّار، عبداللّه بن عبّاس، ابو سعید خُدرى، سلمان، ابو ایّوب انصارى، جابر بن عبداللّه، سعد بن ابى وَقّاص، عایشه، اُمّ سَلَمه و... .
این حدیث را بیش از یکصد نفر از حافظان، عالمان و محدّثان اهل تسنن آورده اند که برخى از نامداران و موثّقین آن ها در نظر اهل تسنّن عبارتند از:

1 ـ تِرمذى با سند خود از امیر مؤمنان على علیه السلام این گونه نقل مى کند که على علیه السلام مى فرماید:
رسول خدا صلى اللّه علیه وآله در سخنى فرمود:
رحم اللّه علیّاً، اللهمّ أدر الحق معه حیث دار.
رحمت خداوند بر على باد، خداوندا! حق را بر گرد على قرار ده هر جا که هست(صحیح تِرمذى: 5 / 592 حدیث 3714).

2 ـ حاکم نیشابورى این حدیث را با سند خود روایت نموده است. وى پس از نقل آن مى گوید:
این حدیث با شرط مسلم صحیح است ولى مسلم و بُخارى آن را نقل نکرده اند(المستدرک على الصحیحین: 3 / 134 و 135 حدیث 4629).
همچنین با سند خود نقل مى کند که عمره دختر عبدالرحمان مى گوید:
هنگامى که على علیه السلام قصد عزیمت به بصره را داشت به منزل اُمّ سَلَمه، همسر پیامبر صلى اللّه علیه وآله آمد تا با او وداع کند.اُمّ سَلَمه به او گفت:
در سایه حفظ و حمایت خداوند به سفر برو. سوگند به خدا! که یقیناً تو بر حق هستى و حق با توست; و اگر ]فرموده رسول خدا صلى اللّه علیه وآله [نبود و دوست نمى دارم فرمان خدا و رسولش را سرپیچى کنم ـ زیرا که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله ما را امر فرموده در خانه هایمان بمانیم ـ به طور حتم همراه تو مى آمدم، امّا به خدا سوگند! کسى را که برتر و عزیزتر از جان من است، پسرم عمر را همراه تو خواهم فرستاد.
حاکم پس از نقل این حدیث ـ که سومین حدیث در این مورد است ـ مى نویسد:
همه این احادیث با شرط مسلم و بُخارى صحیح هستند، گرچه هیچ یک این احادیث را نقل نکرده اند(المستدرک على الصحیحین: 3 / 129 حدیث 4611).
البتّه ذهبى نیز در این مورد با حاکم هم نظر است.

3 ـ ابویعلى این حدیث را از ابوسعید خُدرى این گونه نقل کرده است:
همراه عدّه اى از مهاجران و انصار در خانه رسول خدا صلى اللّه علیه وآله و در نزد ایشان بودیم که فرمود:
ألا اُخبرکم بخیارکم؟
آیا به شما خبر بدهم که بهترین شما چه کسانى هستید؟
پاسخ دادند: آرى.
فرمود: الموفون، المطیّبون، إنّ اللّه یحبّ الحفی التقی.
وفا کنندگان به عهد و پاکیزگان. همانا خداوند تقوا پیشه گانِ نکته سنج را دوست مى دارد.
ابو سعید مى گوید: در این هنگام على بن ابى طالب علیه السلام از آن جا عبور کرد و پیامبر صلى اللّه علیه وآله فرمود:
الحق مع ذا، الحق مع ذا.
حق با این شخص است، حق با این شخص است(مجمع الزوائد: 7 / 234).

4 ـ بزّار نیز این حدیث را نقل کرده است. وى مى گوید که سعد بن ابى وَقّاص در ضمن صحبت با معاویه به وى گفت: از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شنیدم که مى فرمود:
علی مع الحق.
على با حق است.
یا حضرتش فرمود:
الحق مع علی حیث کان.
حق با على است هر گونه که باشد.
معاویه پرسید: چه کسى این سخن را از پیامبر شنیده است؟
سعد پاسخ داد: پیامبر صلى اللّه علیه وآله این سخن را در خانه اُمّ سَلَمه فرموده است.
پس معاویه شخصى را نزد اُمّ سَلَمه فرستاد و این موضوع را از وى پرسید.
او در پاسخ گفته بود: آرى، این سخن را پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله در خانه من فرمود... (مجمع الزوائد: 7 / 235).

5 ـ طبرانى نیز نقل کرده که اُمّ سَلَمه همواره مى گفت:
على بر حق است، هر که از او پیروى کرد از حق پیروى کرده و هر که او را رها نموده حق را ترک کرده است، این پیمانى است که پیش از این گرفته شده است(مجمع الزوائد: 9 / 134 بخش «الحق مع على علیه السلام»).

6 ـ خطیب بغدادى نیز با سند خود این حدیث را این گونه نقل کرده است: ابو ثابت مولا ابى ذر مى گوید:
روزى به نزد اُمّ سَلَمه رفتم و او را دیدم که على علیه السلام را یاد مى کند و مى گرید و مى گوید:
از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شنیدم که مى فرمود:
علی مع الحق والحق مع علی ولن یفترقا حتّى یردا علیَّ الحوض یوم القیامة.
على با حق است و حق با على است و این دو از یکدیگر جدا نمى شوند تا آن که روز رستاخیز کنار حوض بر من وارد شوند(تاریخ بغداد: 14 / 320 شماره 7643).

7 ـ ابن عساکر نیز با سند خویش مانند همین ماجرا را از ابو ثابت نقل کرده است(تاریخ دمشق: 42 / 449).

8 ـ زمخشرى نیز همین حدیث را همراه با عبارات مهمى افزون بر نقل خطیب بغدادى روایت نموده است. وى چنین مى نگارد:
ابو ثابت از اُمّ سَلَمه اجازه ورود خواست. اُمّ سَلَمه اجازه داد و گفت: خوش آمدى ابو ثابت!
سپس ادامه مى دهد: اى ابو ثابت! هنگامى که دل ها به سوى خواستگاه هاى خود رو کرد دل تو به کدام سو متمایل شد؟
ابو ثابت پاسخ داد: در پى على بود.
اُمّ سَلَمه گفت: توفیق یافته اى. سوگند به آن که جانم در دست قدرت اوست! از رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شنیدم که مى فرمود:
علی مع الحق والقرآن، والحق والقرآن مع علی، ولن یفترقا حتّى یردا علیَّ الحوض.
على با حق و با قرآن است، و حق و قرآن با على هستند و این دو از یکدیگر جدا نمى شوند تا کنار حوض بر من وارد شوند(ربیع الابرار: 1 / 828 و 829).
با توجّه به حدیث اخیر مى توان گفت که این دو حدیث یکى است:
«علی مع الحق والحق مع علی».
و «علی مع القرآن والقرآن مع علی».
همچنین مى توان گفت که هر یک از این دو حدیث عبارت دیگرى از آن یکى است. البتّه حدیث دوم را بسیارى از پیشوایان اهل تسنّن نقل نموده اند که از جمله ایشان حاکم نیشابورى و ذهبى هستند که هر دو آن را صحیح دانسته اند(المستدرک على الصحیحین: 3 / 124 ح 4628).

و اما این که امیرالمومنان بعد از سپری شدن دوران 25ساله سه خلیفه اوّل چرا فدک را برنگرداند؟
جواب را می توانیم در نامه امیرالمومنان به یکی از عاملان خویش یافت: بَلَی! کَانَتْ فی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّماءُ، فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَسَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قُوْمٍ آخَرِینَ، وَنِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ. وَمَا أَصْنَعُ بِفَدَک وَغَیْرِ فَدَک، وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ، تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا، وَتَغِیبُ أَخْبَارُهَا، 31
آری از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود که مردمی بر آن بخل ورزیده، و مردمی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین داور خداست، مرا با فدک و غیر فدک چه کار است؟ در صورتیکه جایگاه فردای آدمی گور است. که در تاریکی آن، آثار انسان نابود و اخبارش پنهان می‏گردد،این سخن به ان معناست که واگذاری فدک در دوران حکومت امیرالمومنان(ع) نه از روی خشنودی،بلکه به دلیل زهد وبی رغبتی به دنیا واِعراض از ان است.
همچنین این کلام نشانگر آن است که فدک، آن زمان که لازم بود،به خاندان رسول خدا (ص) داده نشد واینک ارزش واهمّیّت قبلی خود(وسیله ای برای اعلانِ غضب خلافت) را ازدست داده است .
«ابن ابی الحدید» معتزلی شافعی مذهب در شرح این نامه چنین می نویسد:
وَلَیسَ یَعنِی هاهُنا بِالسَّخاءِاِلّاهذا،لاالسّخاءَالحَقِیقیَّ، لِاَنَّهُ (ع) وَاَهلَهُ لَم یَسمَحُوا بَفَدَکَ اِلِا غَضَباًوَقَسراً
وَقَد قالَ هذِهِ الاَلفاظَ فِی مَوضِعٍٍ آخر فَیما تَقَدَّمَ ،وَهُوَ یَعنِی الخِلاقَهَ بَعدَ وَفاةِ رَسُولِ اللهِ.32 سخاوت در اینجا به معنای صرف نظر کردن از فدک نیست؛ زیرا آن حضرت و خاندانش فدک را رها نکردند مگر از روی غضب وزور. آن حضرت نظیر این الفاظ را درباره غضب خلافت هم فرموده وپس از آن ها گفته شده است: نِعمَ الحَکَمُ الله ُ . بهترین داور خداوند است .
در پایان این نقل ،ابن ابی الحدید می نویسد:
وَ هذَا الکَلامُ،کَلامُ شاکٍ مُتَظَلَّمٍ . و این کلام ،سخن کسی است که شکایت دارد وتظلُّم می کند
علّت استرداد فدک به نقل از«ابن ابی الحدید » شافعی مذهب یکی از دلایل بازگردانده نشدن فدک نکته ای است که شارحِ سنّی کتاب نهج البلاغه ،«ابن ابی الحدید » معتزلی متذّکر می شود .
تأمّل در این سند کوتاه و گویا ،حاکی از اهمّیّت مطالبه فدک و نقش ان در دفاع از خلافت منصوص? امیرمومنان (ع) می باشد.
او می گوید:از علی بن فاروقی ،مدّرس واستاد مدرسه غربیّه در شهر بغداد پرسیدم:
آیا فاطمه (در ادّعای خویش درماجرای فدک) صادق بود؟ علی بن فاروقی پاسخ داد :آری
گفتم: پس چگونه است که ابوبکر فدک را پس نداد در حالی که می دانست او راستگو می باشد؟
استاد لبخندی زد و سخن لطیفی گفت:اگر آن روز ابوبکر به محض ادّعای فاطمه فدک را مسترد می ساخت (و به راستگویی وی اعتراف می کرد)، فاطمه فردا(روزی) می آمد و خلافت همسرش را مطرح می کرد و ابوبکر را از مقامش دور می کرد و ابوبکر نیز در عدم قبول گفتار او عذر و بهانه ای نداشت، زیرا خودش قبل از ان به صداقت آن بانواعتراف کرده وبدون گواه وبیّنه،ادّعای وی را پذیرفته بود.
«ابن ابی الحدید» در انتهای این داستان می نویسد: و این سخن مطلب درست و صحیح است.
مشکل تصرّف فدک توسّط ابوبکر را حل نمى کند، زیرا به هر حال تصرّف در ملک غیر است و همین موضوع بحث کنونى ماست: یعنى مطالبه فدک و ارائه دلیل.

از این رو اگر ابوبکر این حکم را مى دانسته و خلاف آن عمل کرده است «ظالم» و اگر نمى دانسته «جاهل» است...
و به اتّفاق همه دانشمندان کسى که ظالم و یا جاهل باشد هرگز شایستگى امامت را ندارد. پس با کمال بى طرفى ملاحظه مى کنید که چگونه مسئله فدک به امامت مسلمین ارتباط دارد!

بحث حقانیت حضرت فاطمه(س) در همان مستنداتی که در باب اعطای فدک توسط پیامبر در زمان حیاتشان به این بانوی مخدره بود کفایت می کرد. اما برای تکمیل و بیان آندو شبهه ای که ابوبکر در رد حقانیت حضرت زهرا(س) بیان کرد، پاسخ دادیم که قول لانورثوا اساسا باطل است و در بحث شاهدان فدک،‌ تنها به حقانیت حضرت علی(ع) پرداختیم، کسی که تمام این ماجراها تنها بهانه ای برای غضب جانشینی پیامبر و خلافت از ایشان بود.

و در پایان سخن کوتاه کنم و نتیجه آنکه: با تمام این مستنداتی که ارائه شده،‌ غصب فدک توسط ابوبکر به اثبات رسید و حقانیت حضرت صدیقه طاهره(س) به اثبات می رسد. حقانیتی که حقیقت جانشینی پیامبر را تنها شایسته امیرالمومنین(ع) می داند. حقیقتی که هنوز هم پذیرفتنش برای بسیاری سخت و تلخ است...

<< سرگذشت فدک پس از پیامبر(ص)         <آیا انبیاء‌ ارث باقی نمی گذارند؟


نوشته شده در سه شنبه 91/1/15ساعت 10:10 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )