سفارش تبلیغ
صبا ویژن


« هوالاوّل »

می خواهم برایت از دوران جوانی گل بگویم... که زمان شور و نشاط و شکوفایی اش پرپر شده و خشکید...

یک جوان هجده ساله... آنهم زن ... آخر چه اندازه توان دارد؟ چگونه می تواند تاب تحمل سختی ها و دردها و زجر داشته باشد؟

درکش غیر قابل تصور است که یک یاس 18 ساله را بین در و دیوار قرار دهند ...
اگر هجده ساله نشده ای، در روضه هایش عمیق مشو، که شاید باورت نشود با مادرمان چه کردند اهل مدینه... شاید درکش برایت دشوار آید، این همه ستم و یک جوان هجده ساله...
کودکانی در میان فریادها و دود حیرانند، همانانی که تا چندی پیش زینت دوش نبی بوده و حال در خانه ای در سوخته حیرانند که چه کنند... به سوی مادری کتک خورده، خون آلود، پهلو شکسته را بشتابند یا پدری دست بسته و دلشکسته را دریابند...
اما مادر با هزار رنج و زحمت دست برنمی دارد،‌ با پیکر نیمه جان و آن وضع جسمانی اش از پی شوهرش روانه می شود... شوهر نه، در پی امامش می دود...

+18

دنبال حیدر می دوید، از سینه اش خون می چکید... تا رسید و ... در کوچه قلاف شمشیر و تازیانه...
کبودی دستها و نیلگونی صورتش را نیز از کوچه ها بر جان خرید تا جانش برود و امامش بماند...
و آیا میدانی با این اوصاف، شش ماهه باردار بودن یعنی چه؟ سقط طفل شش ماهه یعنی چه؟

و گل یاس در هجده سالگی پژمرد... نه... نگویید پژمرده شد... که به خدا نپژمرد...
پرپر شد به دست نامردان... آخر هجده سال هم عمر است؟
نامرد... هجده سال عمر است؟

و آنانی که دروغ و افسانه می پندارند این ستمی که روا داشتند بر عترت را، شاید برای همین باشد که باورشان نمی شود در هجده سالگی چنین ستمی بر دخت نبی مکرم اسلام روا دارند ... اما بر سر اهل بیت آوردند هرچه دلشان می خواست و پس از نبی به خاک سپردند سفارشات آن بزرگ را و خداوند بلند مرتبه را ...


نوشته شده در جمعه 91/1/25ساعت 2:48 صبح توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

در گذر ایام گم شدم...
یادم می رود گاهی در چندمین روز هفته قرار دارم... گاه می پرسم از اطرافیان، امروز چند شنبه ست؟
گیج و گنگ شده ام در احوالات خویش و سرگردان دل طوفانی خویشم.
ولی با این اوصاف شب جمعه یادم نمیرود... آری...
چگونه ممکن است بعد از عمری گدایی شب جمعه ام را فراموش کنم؟
شبی که شور و شعف موج می زند در دل همگان. سراغ بگیر، مطمئنا کمتر کسی را خواهی یافت که شبهای جمعه دلگیر باشد...
اصلا غروب پنجشنبه حال و هوای دیگری دارد.
خصوصا در دین ما نیز فضایل زیادی برای این روز این شب بیان شده است.

امام باقر و امام صادق علیهماالسلام میفرمایند:
شب جمعه که میشود خداوند ملائکه ای را امر میکند که از اول شب تا آخر آن ندا کند و شبهای دیگر فقط در ثلث آخر شب ندا میکنند - که آیا سائلی هست که به او عطا کنم؟ آیا توبه کننده ای هست تا توبه اش را بپذیرم؟ آیا استغفار کننده ای هست که او را ببخشم؟ ای طالب خیر روی آور و ای طالب شر دست بردار.

به راستی ما شب های جمعه را چگونه سپری می کنیم؟
آیا آنقدر دنیا سرگرممان کرده است که دیگر وقتی برای طاعت و عبادت باقی نگذاریم؟
آیا این شب را شب خوبی می پنداریم تا پاسی از نیمه شب بیدار بمانیم به امید اینکه فردا تعطیل است و می توانی تا اواسط روز به استراحتمان برسیم؟
آیا خود را به تغافل می زنیم و این شب را از دست می دهیم؟

اگر اینگونه باشد،‌ (ان الانسان لفی خسر) است پاسخ اعمالمان.
دلت می آید دعای ندبه صبح جمعه را از دست بدهی؟ چگونه می توانیم ساده بگذریم از کنار موهبات روز جمعه؟
آیا جمعه یک روز آرام. تعطیل، بدون دغدغه، و روز خواب و  آسایش آخر هفته است؟

امام صادق علیه السلام فرموده اند: و جمعه برای نظافت کردن و پاکیزگی است و آن عید مسلمانهاست . . . قائم ما علیه السلام در روز جمعه قیام می کند و. . . هیچ عملی در روز جمعه با فضلیتر از صلوات بر محمد و آل محمد نیست.

آدینه روز ظهور است و پایان هجران...
تا به حال برایش چه کرده ایم؟ همو که جمعه ها برای او تعطیل شده است...
تعطیل شده است تا برای آمدنش مهیا شویم و آذین بندیم دلها را برای وصلش... و جمعه ها عید آمدن اوست و این عید بی او عزاست و ما مسروریم و نمی دانیم که آرامش دلها با اوست... در جهالت خویش به سر می بریم و نمی دانیم قدرش را...

او خواهد آمد

دست در دست هم گذاریم و دعای سلامتی حضرتش را زمزمه کنیم:

بسم الله الرحمن الرحیم
«اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا»


نوشته شده در پنج شنبه 91/1/24ساعت 8:35 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

ما ایرانیان از هوش سرشاری بهره می بریم، در بسیاری چیزها در جهان حرف اول را میزنیم. در برخی عرصه ها نیز در حال پیشرفت و به روز شدن می باشیم.
در اینجا می خواهیم به بررسی برخی تولیدات ساخت داخل پرداخته و به چگونگی رقابت محصولات ایرانی در کشور بپردازیم.

تولیدات ملی

تمام نکات ذیل را با ارائه آمار بیان می کنیم تا ساده تر فهم شود.
دانشمندان ایرانی و مخترعان و مبتکران وطنمان تقریبا 34.8درصد از کالاهای مصرفی داخل را اختراع کرده و کاملا بومی کرده اند. در این بین 8.3 درصد برای اولین بار در جهان به دست هم میهنانمان اختراع و تولید شده است. اما در اینجا به الباقی اختراعات اشاره خواهیم کرد که چگونه اختراع، حمایت، بهره برداری، تولید انبوه و در کشور مصرف می شود.

یکی از ویژگی های ما ایرانیان این است که یک محصول خارجی را وارد کشور می کنیم و به اصطلاح واردات صورت می گیرد.
سپس شروع میکنیم به یاد گرفتن اینکه چگونه می شود از آن استفاده کرد و پس از کسب مهارت در طرز بکارگیری این تکنولوژی خارجی و در صورت ارزیابی مثبت آن برای مفید فایده بودن، شروع به کپی کردن و ساخت مشابه داخلی آن می کنیم. پس از طی این مراحل، شئ اولیه را با کمی تغییر به نام (ساخت ایران) دوباره اختراع می کنیم.
مرحلهء بعدی این است که این محصول را یک ابتکار از هوش سرشار ایرانی طلقی کرده و همه جا جار می زنیم که تولیدمان پیشرفت کرده است و افتخاری دیگر رقم خورده و دوباره دانشمندان ایرانی افتخار آفرینی کردند و ...
مخترع محترم هم روبروی دوربینها و مقابل خبرنگاران شروع به توضیح می کند که:
بسم الله الرحمن الرحیم، این محصولی که مشاهده می کنید کاملا بومی بوده و بدون کوچکترین کمک مستشاران خارجی موفق به تولید این محصول شدیم و تمام قطعاتش رو در ایران تولید کردیم. مشابه خارجی هم داره اما ما با اختراع این به چند موفقیت نائل شدیم:
1- تحریم های اقتصادی رو شکستیم.
2- قیمت بسیار نازل و امکانات بیشتری نسبت به مشابه خارجی خود دارد.
3- در گزینه سوم اختلاف نظر زیادی وجود دارد و به همین دلیل به آن اشاره نمی کنیم.

حالا شروع می کنیم به جذب سرمایه برای تولید انبوه.
در این مرحله 80 درصد اختراعات از حمایت سرمایه گذاران محروم میمانند اما حدود 20 درصد محصولاتی که موفق به جذب سرمایه گذار می شوند به تولیدانبوه نائل می آیند.
مرحلهء بعدی یافتن بازار فروش است، در این مرحله 15درصد از آن 20درصد توفیقی نیافته و ورشکسته می شوند. اما 5 درصد دیگر بازار فروش خود را پیدا میکنند.
این 5 درصد به دست مردم می رسد و از آن استفاده می کنند. در مراحل اولیه استفاده از این تولید داخلی، نیمی از کالاها از کیفیت لازم برخوردار نبوده و در همان بار اول از رده خارج می شوند و به جمع 15 درصد ورشکسته می پیوندند و 2.5درصدی که امتحان خود را داده و سربلند بیرون آمده است، در میان مردم جا باز می کند.
اما آرام آرام گویی فروش این محصول رو به کاهش گذاشته و روی دست فروشندگان و تولیدکنندگان و سرمایه گذاران باقی می ماند، حالا دیگر چه شده است؟ ای دل غافل، جنس چینی بازار را پر کرده است و با قیمتی بسیار نازل تر از محصول تولید داخل در میان مردم دست به دست شده به وفور یافت می شود.
بدین ترتیب کار و سرمایهء ایرانی به فنا رفته و هیچ اثری از آن باقی نمی ماند.

تمام این آمار و مستندات مورد تایید مرکز آمار ایران به آدرس http://www.amar.org.ir/ نبوده و جهت مزاح عرض شد.

تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی

امید که در سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی، به تولیدات داخلی بهای بیشتری بدهیم و در راستای جهاد عظیم اقتصادی و نیل به استقلال کامل اقتصادی گام برداریم.


نوشته شده در پنج شنبه 91/1/24ساعت 1:51 صبح توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

لیگ برتر ایران چگونه لیگی است؟
اکثر ورزشگاه ها خارج از شهر بنا شده اند. همین نکتهء ریز بسیار قابل ملاحظه است، چرا نباید در ایران ورزشگاه داخل شهر ساخته شود تا همگان بدان دسترسی داشته باشند؟ شاید برای اینکه تماشاگران در بیرون از شهر درگیر شوند، یا شیشه های اتوبوس داخل شهر شکسته نشود و یا حتی ایجاد رعب و وحشت نشود برای مردم شهر. آیا اینگونه نیست؟
بگذریم. هوا خوب است... بازیکنان آماده بازی... داور حاظر... تماشاگران گرم تشویق... سوت زده آغاز بازی زده می شود... و می دوند به دنبال توپی که به دستش آورند به هدف برسند.
90 دقیقه زمان استاندارد ورزش فوتبال است، حالا کمی این ور یا آنور تر. پخش رسانه ای می شود برای تمام جهان. از سیمای ملی و شبکه جام جم. در اینجاست که فوتبالیست ها و تماشاگرانمان خود را به تمام جهان نشان می دهند که چند مرده حلاجند.

در ایران اکثر باشگاه ها منبع در آمدیشان دولت است و تنها بارشان بر دوش بیت المال و هیچ سودی ندارند، در حالی که اکثر کشورهای جهان از فوتبال در آمد زایی می کنند.
فوتبالمان در قیاس با غربی ها و حتی برخی کشورهای آسیایی بسیار ضعیف است. اگر در ورزشگاه باشی دقیقا حسن خواهی کرد، گویی دارند فوتبال محلی بازی میکنند در زمین خاکی. مزدی که دریافت می کنند حرفه ای و به حدی است که شمردن صفرهایش برایمان مقدور نیست. حال ادب و نزاکت در بازی به صورت آماتور و ابتدایی. البته تعدادی بازیکن اخلاقی داریم اما اگر این تعداد انگشت شمار را کنار بگذاریم، فوتبالیست هایمان از ابتدایی ترین رفتاری که شایستهء یک شهروند ایرانی است بی بهره اند.
فوتبال داخلی مان فرهنگ ما را به چالش کشیده اند و فوتبالیستها به افتضاح ترین شکل ممکن مشغول تخریب فرهنگ کشورمان در سطح جهان به صورت گسترده هستند و اندک آبرویی هم اگر داشته باشیم برده اند و دارند می برند. هزاران میلیاردی که دارد در بخش فوتبالمان خرج، خرج که نه، دارد حرام می شود،‌ چه سودی برایمان داشته و دارد و خواهد داشت؟
کشور ما یک کشور فرهنگی و اسلامی است، فوتبالیسهای ما که در منطقه و آسیا و جهان توپ می زنند، سفیران و مبلغان فرهنگ و دین ما هستند. نمایندگان ملت مایند و نماد و مثالی از تمام ایرانیان. آیا توانسته اند نماینده خوبی از آحاد ملت ایران در برابر جهانیان باشند؟ آیا کوچکترین پیامی از فرهنگ و آداب و سنن مان به جهان عرضه کرده اند؟

یک نمونه حسین رضازاده، با همان یک یااباالفضل، ارزش ملی و مذهبی ما ایرانیان را به رخ جهانیان کشید و غرور ملی مان را بالا برد.
این فوتبال ایرانی چه اندازه می تواند تاثیر مثبت روی جوانان خودمان بگذارد؟ خارجی ها طلبمان...

در یک بازی فوتبال، تماشاگران آنقدر جملات رکیک استفاده می کنند که تماشاگر سالم شرم دارد از شنیدنش، حال بخواهد با دوستان و یا پدر و برادر و فرزندش نیز به ورزشگاه رفته و به پای چنین کلمات شنیع و زننده ای بنشیند.
فوتبال برای تخلیهء روانی یک عده تماشاگرنمای بی ادب و گستاخ ساخته نشده است، برای عقده های روحی چند آدم نمای افسار گسیخته ابداع نشده است. فوتبال یعنی من با دوستان و خانواده ام لذت ببرم از ورزش،‌ از جمع بودن دور هم،‌ تماشای سالم یک بازی سالم.

اینروزها دوباره بازار فوتبال داغ داغ است. نه از جهت تب و تاب ورزشی اش، بلکه از نظر جنجال آفرینی هنجار شکنی هایش. آدمی می ماند اسمش را چه بگذارد.
فوتبال؟؟
دو بازی جنجالی لیگ 90 میان تیم های داماش گیلان و پرسپولیس تهران صورت گرفت و در بازی رفت شاهد کارهای 24+ بودیم و در بازی برگشت شاهد فحاشی های 18+.
آیا انسان با انسان چنین می کند؟ اسم خود را مسلمان گذاشته ایم و ... بازی داماش و پرسپولیس که دیگر حرف برای گفتن نگذاشته است. اصلا در شان مانیست که چنین بازی سخیفی را نقد کنیم...

فوتبال و فوتبالیست ایرانی

مسئولان ورزش،‌ فوتبال ما با تزریق پول درست نمی شود. کمی به تن مبارک زحمت دهید و کار فرهنگی کنید. حجاب نیست که زیر خروارها پرونده مسکوت و رهایش بگذارید و کسی صدایش در نیاید... مورد تمسخر جهانیان قرار گرفته ایم. تا کی می خواهید در برنامه طنزی به نام نود بنشینید و انگشت اتهام به سمت یکدیگر نشانه بگیرید؟ تا کی باید نظاره گر چنین بی شرمی هایی باشیم؟

شما را به خدا از این وضعیت خارج شوید...


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/23ساعت 2:15 صبح توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

هر دولت یا ملتی که می خواهد دچار رکود و انحطاط نشود و همواره پویایی و نشاط در آن موج زند، در راستای نیل به آرمانهای خویش، دست به تغییراتی در جهت پیشرفت خود می زند. نوع تغییرات و تحولات نیز بسته به هدف آن دولت و کشور و آمیخته با فرهنگ و آداب و سنن آنهاست.

سه دهه قبل نیز در کشور ما با انقلابی بزرگ چنین تغییری به وجود آمد. مردم، رژیم گذشته را کنار زده و نظامی را پایه ریزی نمودند که بر پایهء جمهوریت و اسلام، جهت رسیدن به استقلال و سیاست آمیخته با دین بود. برای احیای حیا و زنده حفظ عفاف و ارزش دادن به حجاب و دمیده شدن روح تازه ای در جان این ملت.

ناگاه هجمه ای عظیم از سوی دشمنانی که تاب تحمل اسلام واقعی را نداشتند به این کشور صورت گرفت تا مانع پاگیری یک جمهوری اسلامی مبتنی بر اعتقادات مذهبی و عمیق در جهان شوند. کشوری که سیاستش عین دیانتش و دیانتش عین سیاستش است. نظامی که تاب تحمل استعمار و استثمار را ندارد و استقلال در تمام عرصه ها  احیاگر جایگاه زن در جهان بوده اند.

راهپیمایی

همه ایران در برابر همه جهان ایستاد و از تمام ارزشهای خود دفاع نمود و پای همه چیزش هم ایستاد. پس از سالها تحمل ناجوانمردی ها توانست پیروز این میدان باشد. هیمنه غرب شکسته شد.
این تمام قصه نبود. برای دشمنان قابل قبول نبود ملتی که چنین عقیده و نظری دارد و در برابر جهانی ایستاده است، الگوی دیگر کشورها شده و انقلابش را به تمام جهان صادر نماید. مبادا که این تفکر به کشورهای مستضعف دیگر نیز سرایت یابد و آنها نیز به خود آیند و بیدار شوند. این یک تهدید بزرگ برای استکبار جهانی به شمار می رفت. پس جنگ را به عرصه ای دیگر کشاند.
مردمی که چنین رای و نظری و پایبندی عمیقی نسبت به دین داشته و شهادت افتخار آنان است، در جنگ رویارو شکست ناپذیر است.
پس ارزشهایمان را خواستند از ما بگیرند و از درون تهی مان کنند تا حسین بن علی(ع) و فاطمه الزهرا(س) را الگوی خویش نگیریم.

جنگی وسیع تر و همه جانبه تر در گرفت. جنگی که اینبار هدفش تاثیر بر آرمانهایمان بود... بر ذهن هایمان... ارزشها و اعقادات دینی و مذهبی مان، تا همچون مسلمانان آندلس تنها پوسته ای از اسلام باقی بماند و یک اسلام بی خطر در برابرشان باشد، حال چه بخواهند حمله نظامی کنند و یا حتی به حال خویش واگذارندمان. چندان تفاوتی نخواهد داشت. این نوع مردم و حکومت دیگر خطری برایشان به شمار نمی رود. از این رو دشمنان هر چه را ارزش اسلامی ایرانی می دانستند به حال خود رها نکردند و بر آن یورش بردند تا آن را براندازند.
فرهنگ، آداب و رسوم، اعمال مذهبی، حجاب و عفاف،‌ همه و همه اهداف مستکبران قرار گرفت. سلاحشان نیز رسانه های صوتی و تصویری و نوشتاری. کالاهای ضد دینی و ضد ارزشی و ...

در این جبهه جدید، استکبار سنگر هایش را داخل خانه ها چید. لشکریانش به صورت نرم و آرام اما به صورت همه جانبه هجوم آوردند تا بخشکانند ریشهء دین و تدین را و بپیچند نسخهء اسلام و اسلام خواهی را.

در این سوی جبهه و در سنگرهای ما چه می گذشت؟ مقابله و عدم پذیرش توسط بسیاری مردم مشاهده می شد. مردم ما زیاد روی خوش بدانها نشان ندادند.

اما در کشور ما سیر تحول عظیمی به راه افتاد. رفته رفته تحولات عظیمی در کشور ما به وقوع پیوست و روز به روز تغییرات محسوسی بر فکر و ذهن و رفتارهای مردم ما گذارد.

متاسفانه بعضی نیروهای خودی نیز خواسته یا ناخواسته به اردوگاه معاندان و مخالفان پیوستند.
از بخش های مهم این شبیخون فرهنگی صدا و سیما بود. با پخش برنامه های نامناسب، آرام آرام ذهن مردم و جوانانی که به برنامه های تلوزیون ملی ایران اعتماد داشتند شستشو دادند،‌ برخی موسیقی ها و سریالهای داخلی و خارجی نیز از آن نمونه ها بود، سینما از دستمان رفت، بسیاری برنامه های رادیویی و تلوزیونی همسو با دشمن قدم برداشت. روزنامه ها که بماند...

برخی مسئولین نیز گویی این بین عرصه را برای تاخت و تاز خود خوشایند دیده و به نام ارزش پا روی ارزشها گذاشتند تا امیدهای دلسوزان را ناامید کنند... بسیاری ارزشمداران به چالش کشیده شدند و بی ارزشی ها رواج پیدا کرد.
حجاب یکی از بزرگترین و محوری ترین مسائل اخلاقی و دینی ما به شمار می رود. پرچم ما در جهان را ورزش و امثالهم بالا نگاه نداشته است، دینمان بود که معرف کشورمان در جهان گردید و حجاب و عفاف اصلی ترین محور آن.
قطار انقلاب را از ریل خود خارج کردند و به ناکجا آباد می برند. هرگاه به اصول نظاممان بها دادیم و برای آن ارزش قائل شدیم، آنگاه می توان گفت که قطار انقلاب به مسیر اصلی خود باز گشته است. وقتی به حجاب و عفاف اهمیت دادیم آنگاه می شود ادعا کرد که دین برایمان اصل و اساس است. اگر نگرش فرهنگی و دلسوزانه به مسئلهء پوشش اسلامی و عفیفانه جوانانمان را در راس امور قرار دادیم، می توانیم با جرأت سینه سپر کرده و بگوییم ما به فکر جوانانمان هستیم. مسئلهء فرهنگی کمتر از شکم مردم ما نیست. اقتصاد ما در جهان هم اول باشد ولی اسلام را از آن گرفته باشیم. هیچ تفاوتی با ژاپن نخواهیم داشت. ارزش آن است که بر پایهء اسلام پیشرفت کنیم. نه برای پیشرفت اسلام را فدا کنیم. رضا خان و شاهان قجر نیز حجاب و عفاف را مانع پیشرفت علمی و اقتصادی و تکنولوژیک ما می دانستند. اما هرگز موفق به کسب چنین موفقیتی در رواج بی بند و باری نشدند که هم اکنون بدان فضاحت دچار شده ایم.

اینها پیشرفت نیست بزرگان کشور. پسرفت است،‌ حتی بدتر... سقوط است.... سقوط.

راهپیمایی حجاب

کشور دوباره انقلاب میخواهد. انقلابی عظیم. انقلاب حامیان حجاب، حافظان حجاب.
آیا کمتر از دانش آموزانی هستیم که خواستار بازگشت حجاب و عفاف به راس امور کشور هستند و می خواهند چادر مشکی شان پاسدار خون شهیدانی باشد که سالها برای حفظ همین چادر رنج دیدند و جانشان را نثار کردند؟
در پاسخ به خون شهیدان حتی روزی را برای پاسداشت عفاف و حجاب در طول سال در نظر نگرفته ایم. تا لااقل در یک روز به آن ارزش قائل شویم... افسوس دارد... تاسف دارد برای ما که ادعای مسلمانی داریم و این کشور را کشور امام زمان(عج) میخوانیم اما عملمان چیز دیگریست.


نوشته شده در سه شنبه 91/1/22ساعت 10:6 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

سایتهای ضد شیعی مطالبی نوشته اند و شبهاتی مطرح می کنند در تخریب تشیع، که پر است از تهمت و افترا و توهین و نسبت دادن اعمال و اعتقاداتی به شیعیان و در بسیاری موارد از تحریف واقعیت بهره می جویند برای کسب نتیجه گیری مطلوبشان در مردود دانستن مذهب غنی شیعه. یکی از آن مطالب شفیع قرار دادن غیر خدا توسط شیعیان است و به وسیلهء آن می گویند شیعیان که غیر خدا را شفیع قرار میدهند مشرک هستند. می گویند شیعیان به انبیاء‌ و ائمه اطهار متوسل میشوند و آنان را شفیع قرار می دهند و برای خدا شریک قائل می شوند.  دروغ پردازی ها و غلوهای عظیمی که به تشیع نسبت می دهند بماند.
در اینجا به این مسئله می پردازیم که آیا شفیع قراردادن و توسل به انبیاء الهی و ائمه علیهم السلام شرک به خداوند است؟
خداوند در آیه 109 سوره طه می فرماید:

« یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلًا »
«آن روز شفاعت بی فایده است مگر(شفاعت) آنکس که خدای رحمان به او اذن دهد و از گفته او راضی باشد.»

شفاعت

خداوند به گنهکاران فرموده است که به درخانه رسول اکرم(ص) وعلاوه براین که خود طلب آمرزش کنند از پیامبر اسلام نیز بخواهند که براىشان طلب مغفرت کند.
قرآن کریم مى فرماید: و لوانهم از ظلموا انفسهم جاءُوک فاستغفرواللّه واستغفر لهم الرسول لوجدو اللّه توابا رحیما(نساء، آیه 64)
«و اگر ایشان هنگامى که با ارتکاب گناه به خود ستم کردند نزد تو مى آمدند واز خدا آمرزش مى خواستند و پیامبر هم براى ایشان طلب مغفرت میکرد خدا را توبه پذیر مهربان مى یافتند.»

حکمت شفاعت این است که مشیّت الهى این است که با اعطاى منزلت شفاعت به پیامبران و اولیاى الهى آنان را تکریم کند پذیرش دعا و درخواست اولیاء نوعى تکریم و احترام به آنان است اولیاى خدا نیکوکاران، فرشتگان آسمانها و حاملان عرش که همه روزگار را به فرمانبردارى خدا گذرانده و از مدار عبودیّت الهى گام بیرون ننهاده اند شایسته تکریم هستند و چه احترامى بالاتر و برتر از اینکه دعاى آنان درباره بندگان شایسته رحمت و مغفرت الهى مستجاب شود.

به اجماع همه علماى اسلام، در روز قیامت شفاعت براى پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) و هر کس که خداوند اذن شفاعت دهد ثابت است و کسى منکر این نیست، مگر آنکه معاند است، یا از قرآن و معارف اسلامى بى خبر است. لیکن آیات شفاعت، برخى نفى کننده است، بعضى اثبات کننده. گاهى با غفلت از مقصود آیات، به دسته اول تمسّک مى شود تا شفاعت را نفى کنند.

کسانی که شفاعت را نفی می کنند به آیاتی رجوع کرده و طبق آن مدعی می شوند که شفاعت و شفیع قرار دادن غیر خدا شرک است.
آیه اول: در قرآن کریم تنها یک آیه است که ظاهر آن شفاعت را به نحو مطلق نفى مى کند:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ» (بقره/ 254)
«اى اهل ایمان، از آنچه به شما روزى دادیم انفاق کنید، پیش از آنکه روزى برسد که در آن روز، نه داد وستدى است، نه دوستى و نه شفاعت، و کافران همان ستمگرانند.»
ولى دقت در ذیل آیه (وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ) ثابت مى کند که آنچه نفى شده است، شفاعت در حق کافران است، افزون بر اینکه خداوند در آیه بعد، شفاعت با اذن او را ثابت مى کند:
«مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ» (بقره / 255)
«کیست که جز با اذن او نزد او شفاعت کند؟.»
آیه دوم: خداوند مى فرماید:
«یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَوَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ»(بقره/ 47 ـ 48)
«اى بنى اسرائیل! یاد کنید نعمت مرا که بر شما عطا کردم و شما را بر جهانیان برترى دادم و از روزى پروا کنید که کسى مجازات دیگرى را نمى پذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته مى شود و نه غرامت از او گرفته خواهد شد و نه آنان یارى مى شوند.»
وحدت سیاق، حکم مى کند که هدف، نفى شفاعت باطل باشد که یهود در آن دوره مى پنداشتند، یعنى اعتقاد به شفاعت، بدون هیچ شرطى در شفاعت کننده و شفاعت شونده. این کجا و شفاعت تعیین شده کجا؟
آیه سوم : عرب جاهلى چون معتقد به شفاعت بت ها نزد خدا بودند، آن ها را مى پرستیدند. در این زمینه آیات فراوانى است که به یکى بسنده مى کنیم:
(أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ)(زمر/ 43)

«آیا جز خدا شفیعانى گرفته اند؟ بگو: آیا هر چند آنها مالک چیزى نباشند و شعورى نداشته باشند. باز هم از آنان شفاعت مى طلبید؟»

در مقابل آیاتی نیز هست که شفاعت را اثبات می کند
آیه اول :خداوند مى فرماید:
(قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)(زمر / 44)
«بگو همه شفاعت از آن خداست، فرمانروایى آسمان ها و زمین از آن اوست، سپس به سوى او بازگردانده مى شوید.»
روشن است که خدا نزد کسى براى کسى شفاعت نمى کند، چون او برتر از هر چیز است، و هر چیز در پیشگاه او خاضع است. پس معناى اینکه همه شفاعت از آن اوست این است که خداى سبحان مالک مقام شفاعت است و هیچ کس جز با اجازه او شفاعت نمى کند. پس این آیه، هم نفى عقیده مشرکین است که براى غیر خدا شفاعت قائل بودند، هم نفى اعتقاد یهود و نصارى است که به شفاعت مطلق و بى قید و شرط در مورد شفاعت کننده و شفاعت شونده معتقدند. شفاعت از آن خداست و برآن سلطه دارد و جز خدا مالک آن نیست و این منافات ندارد با اینکه بندگانى باشند که چون مورد رضایت الهى اند، اذن شفاعت داشته باشند. این معنى در دسته بعد مى آید.

آیاتى هست که به روشنى دلالت بر شفاعت کسانى با اذن الهى دارد. امّا اینکه آنان کیانند؟ قرآن از آنان چیزى نمى گوید.
1. (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ)(بقره/ 255)، «کیست که نزد خدا شفاعت کند، مگر به اذن او.»
2. (ما مِنْ شَفِیع إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ)(یونس/ 3)، «هیچ شفیعى نیست، مگر پس از اجازه او.»
3. (لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً)(مریم/ 87) «مالک شفاعت نیستند، مگر کسى که نزد خداوند، عهد و پیمانى گرفته باشد.»
پس فرق میان شفاعت مردود و شفاعت مأذون روشن شد. شفاعتِ مطلق، یعنى شفاعت بدون اذن خدا یا شفاعت بت ها، مردود است و شفاعت دیگران که خدا به آنان اذن داده و نزد پروردگار عهدى گرفته اند، شفاعت مقبول است.

دلیل قائلان به حرمت شفاعت طلبى از شفیعان این است که قرآن کریم علّت شرک بت پرستان را شفاعت طلبى از بت هایشان مى داند و مى فرماید:
(وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَاللهِ)(یوسف/ 18)
«جز خدا چیزهایى را مى پرستند که نه به آنان زیان مى رساند و نه سود مى بخشد و مى گویند: اینها شفیعان ما نزد خداوندند.»

بر این اساس، شفاعت طلبى از پیامبران یا اولیا نیز مثل شفاعت خواهى از بت ها شرک است.امّا این دلیل مردود است زیرا:
1. میان شفاعت خواهى از بت ها و از اولیاى صالح خدا تفاوت اساسى وجود دارد. مشرکان که از بت هایشان طلب شفاعت مى کردند، براساس این عقیده بود که بت ها را خدا مى دانستند، یا مى پنداشتند کار خدا به آنان سپرده شده است، در حالى که موحّدان در این شفاعت خواهى معتقدند که شفیعان بندگان خالص خدایند و خداوند به خاطر پرستش خالصانه این منزلت و مقام را به آنان عطا کرده است. چگونه مى توان این دو درخواست را یکى دانست؟
2. مشرکان، طبق آیه اى که یاد شد، در آغاز بت ها را مى پرستیدند، سپس از آنان شفاعت طلبیدند، در حالى که موحّدان جز خداى یکتا و بى شریک را نمى پرستند. البته پس از آنکه در مقابل خداوند خضوع مى کنند و به او ایمان دارند، از اولیاى صالح الهى درخواست شفاعت مى کنند، به خاطر آنکه خداوند به آنان اذن شفاعت داده است.
پس نمى توان کار مؤمنان را مثل عمل مشرکان و از یک مقوله دانست و این نه اساس درستى دارد و نه بر دلیل برهانى و مستند علمى استوار است.

انشاء الله در آینده در رابطه با اعتقادات شیعه و شفیع قرار دادن انبیاء‌ و اولیای الهی مطلب خواهیم آورد.


نوشته شده در شنبه 91/1/19ساعت 9:2 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

مادر خانه اگر بیمار شود، بر همه خانواده تاثیر می گذارد، همه گویی بیمار شده اند...
خدا نکند خانه ای بی مادر شود، رونق کاشانه می رود، گویی در خانهء ارواح زندگی می کنی، فلج می شود دیگر آن خانواده...
این روزها روزهای فراق مادر امت است... مادر حسنین، ام ابیها سلام الله علیها... مادری که برای دین خدا چه ستمها که نکشید، چه ظلم ها که ندید، چه کتک ها که نخورد، چه بی حرمتی ها که بر او روا نداشتند،‌ همو که پیامبر درباره اش فرموده بود:

«فاطمة بضعة منی فمن اغضبها فقد اغضبنی»
( فاطمه پاره تن من است هر کس او را به غضب آورد مرا به غضب آورده است. )

وا محمدا، ببین چه ها که بر سر پاره تنت نیاوردند. زاغ سیاه و خرمن گل،‌ وامصیبتا. بیگانه جانشین نبی وا محمدا، پور ابوقحافه به منبر گرفته جا، عترت غریب مانده و قرآن به زیر پا...

و این ایام کسی از همه دغدارتر است... به جای اشک خون گریه می کند بر سر مزار مادری که زائر ندارد... قبرش بی نشان است... و هنوز غریب است... قبر بی نشانش مانده است که راه را گم نکنیم، نشانه ای است بر حقانیتش. تا مبادا فراموش کنیم در این کوچه پس کوچه های دروغ و تزویر و ریا، مادر ما را میان کوچه ها، چگونه دست پدرمان را بستند و بر صورت مادرمان سیلی زدند...

گاهنامه

آه... آری... و تنها زائرش مهدی است، کسی که خواهد آمد تا انتقام سیلی اش را بگیرد... نه تنها سیلی او را... بلکه تمام سیلی هایی که زدند شیطاطین و هنوز دارند می نوازند این کشیده ها را بر صورت شیعیانی که تنها امیدشان به منتقمشان است و تحمل میکنند دلخوش اند که صورتشان تازه شده است همچون صورت مادر... و به آن افتخار میکنند...

منامه و پاراچنار و... سرخ است از خون شیعیان... آقا بس است دوری و هجران... به خدا دیگر طاقت نداریم... می گویند ما بی صاحبیم ... مگر شما صاحب و مولا و امام ما نیستید؟ کجایی منتقم زهرا؟
آن روزهای سختی که مادر رخ پنهان می کرد از امیرالمومنین، آیا به تو دلخوش نبود که روزی پاسخ این نامردها را خواهی داد؟ آیا با تو زمزمه نمیکرد العجل العجل؟ آیا درد و دل هایش را با شما نمی گفت؟ در کوچه غربت قحطی یک مرد بود... شاید دویست سال دیر آمدی اما هزار و اندی سال است که دیر کرده ای...

انتقام سیلی زهرا بگیرم

روز ظهور روز انتقام است، کی شود بیایی و انتقام سیلی زهرا بگیریم؟

پ.ن:
- اللهم عجل لولیک الفرج...


نوشته شده در جمعه 91/1/18ساعت 12:27 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

فاطمیه رسیده است ... فصل درد و غم و هجران ... روزهای یتیمی شیعه...
و شیعه غرق ماتم می شود و سیاه پوش مادری که هجده سال بیشتر نداشت... یاس نو شکفته ای که کبود شد و دستهای نامردی ناجوانمردانه چید از باغ عترت این گل را ...
فاطمیه سوز دارد و شیعیان در اینروز فقط می سوزند... فاطمیه ماه گریه و ماه مانم، فاطمیه مادر ماه محرم. منادی صدا میزند أین الفاطمیون...
و برایت میخواهم روضه بخوانم، نه از زبان من، بلکه از زبان ... خودت بخوان این حدیث غربت را...

میخ

ادامه مطلب...

نوشته شده در جمعه 91/1/18ساعت 10:44 صبح توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

«اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک»
هیئت می رویم، عاشورا میخوانیم و پای موعظه واعظان می نشینیم، خوب که دلها آماده می شود، روضه می خوانند برایمان و ما آب می شویم، نه مذاب میشویم در دریای حب اهل بیت عصمت و طهارت... مگر این عشق مردنی است؟ مگر این سوگ فراموش شدنی است؟ و آیا پاره تن پیامبر اسلام از قلب ما گسستنی است؟
سینه می زنیم و عزاداری میکنیم بر ظلمی که روا داشتند بر این خاندان پاک و ظلمتی که متحمل شدند آل الله در رسالت شان که رساندن دین اسلام ناب به دست ما بود.

فاطمه زهرا(س)

ادامه مطلب...

نوشته شده در پنج شنبه 91/1/17ساعت 1:26 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

حضرت محمد(ص) در واپسین روزهای عمر مبارکش، اسامه بن زید را فرمان داد که هر چه سریعتر در راس لشکری انبوه از مهاجرین وانصار ، به جنگ رومیان بشتابد، وافرادی را مانند ابوبکر وعمر به همراهی اسامه نام برد وبسیار در بسیج این لشکر تاکید نمود(الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص‏317-321؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 17، ص 177، ج 1، ص‏159). کسانی در امر فرماندهی اسامه اعتراض نمودند و حضرت با کمال جدّیّت ، صلاحیّت وی را مورد تایید قرار داد .

شاید هدف پیامبر این بود که قبل از وفاتشان، همه کسانی که امکان ایجاد تشنج پس از رحلتشان و ادعای جانشینی خواهند داشت، از مدینه خارج شوند و جانشینی بدون هیچ مشکلی و به نرمی به حضرت علی(ع) واگذار گردد.

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 91/1/16ساعت 4:54 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >