سفارش تبلیغ
صبا ویژن


« هوالاوّل »

شده است تا به حال میهمان کسی باشی؟ یا کسی دعوتت کند برای حضور در یک میهمانی کوچک یا بزرگ؟ قطعا تجربه کرده ای... دیده ای که چگونه مقدمات چیده است برای پذیرایی از میهمانش به طوری که احساس کمبود نکند... تلاشش این است که میزبان خوبی باشد و اسباب رضایت و آسودگی خاطرت را جلب نماید. بلاشک تو نیز با میهمانت چنین می کنی، آخر خونگرمی و میهمان نوازی رسم ما ایرانیان، از کهن بوده است و مشهوریم به میهمانپرستی...

اما شده است جایی دعوت باشی و رفته باشی،‌ اما از پذیرایی خبری نباشد؟ گرمت نگیرند، بی محلی کنند و تحویلت نگیرند... انگار نه انگار که دعوتشده ای... چه حسی دست خواهد داد اگر چنین برخوردی ببینی و چنین واکنشی را مشاهده کنی؟ هیچکس انتظار چنین رفتاری را ندارد و غمگین و دلگیر خواهد شد... و از هیچ میزبانی چنین گمانی نمی رود که با میهمانی که دعوتش کرده چنین کند...

اما خود ما چنین کرده ایم... و داریم چنین می کنیم... آری. همین من و تویی که ادعای میهمان نوازیمان می شود و شهره ایم بر این خصلت در عالم... با مهمانی که عمریست دعوتش می کنیم، همین میکنیم... قبول نداری؟ بگذار برایت خوب بیان کنم که چه جفای بزرگی کرده ایم در حقش من و تو،‌ این مدعیان دروغینی که خود را از اهالی کوفه جدا می پنداریم و دستمان با آنان در یک کاسه است...

 

فصلنامه انتظار...

چند بار از خدا خوسته ایم برساند مولایمان را؟ آیا ندبه نکرده ایم در فراقش؟ آیا نخوانده ایم و عهد نبسته ایم که باشیم در کنارش؟ آیا صلواتهایمان بوی دعا برای تعجیل در فرجش نمی دهد؟ همه اینها اگر دعوت نیست پس چیست؟

خب دعوت کردن که اشکالی ندارد... اما درد اینجاست که برای حضورش چه کرده ایم؟ امام خمینی را که به یاد داری وقتی پس از تبعید چند ساله به میهن بازگشت چه استقبالی شد در این مملکت از بازگشتش، برای امام زمانت که هزار و اندی سال است غریبانه در غربت است، و مدام پیغام و پسغام می فرستیم برایش، چه کرده ایم؟ امروز جمعه است... روزی که شیعه معتقد است خواهد آمد منجی عالم بشریت و مصلح کل جهان... امروز نوروز است، روزی که اعتقاد داریم امام زمانمان شاید در چنین روزی بیاد و برپا کند حکومت جهانی مهدوی را،‌ و تلفیق این دو روز که از محتمل ترین ایام برای وصال است،‌ چه آمده بر سر مردم که دعای ندبه اش کم رونق تر و یابن الحسن هایش آرام تر شده است؟

اینها یعنی همان آقا نیا... آقا نیا...

آقا بیا... به خدا ما قصدی نداریم... فقط کمی در دنیا غرق شده اند... حب دنیا ما را اسیر خویش کرده است... غافل شده ایم از خجسته میهمانمان و فقط نامه نوشته ایم بیا... بیا... وام داریم... گره به کار داریم... قرض داریم... درد داریم... درمان نداریم... مریض داریم... اینها درست...
اما خودت معرفت شناختت را به ما عطا کن که (هر کس که تورا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال خانمان را چه کند. دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟)...
ای روشنای دیدهء‌ خیر البشر سزد، بر ما نظر به خاطر خیرالنساء‌ کنی... هرگز نرفته دست تهی کس ز درگهت،‌ دارم یقین به مادر خود اقتدا کنی...

آقا ببخش ما را به خاطر همه جمعه هایی که برای آمدنت مهیا نشده ایم... بخشش مارا برای تمام آمدنهایت و آماده نشدنهایمان... آقا! جمعه را برای حضورت تعطیل کرده ایم... ببخش اگر تعطیلیمان را جای دگر صرف کرده ایم...


نوشته شده در جمعه 91/1/4ساعت 2:23 عصر توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )