شب عید، آخرین ساعات تحویل سال جدید، پایان سرمای شدید و دل گرفتهء ما... چرا !؟ امشب حال عجیبی دارم... یعنی فردا بهار واقعی و عید حقیقی رو جشن خواهیم گرفت؟ آقا حال زمین بی سامونه، زمستونه، دل مردمش پریشونه و بی تاب و حیرونه اما... روشنه به عشق تو چشمای آینه ها ... بوی خدا می آد از همه مأذنه ها بیا عزیز زهرا ... هر نفس منتظر جلوهء نیایشه ... هستی تو حسرت روز گشایشه بیا عزیز زهرا... رو لب ستاره ها نغمهءطراوته ... تو قلب عاشقا شوق زیارته ماه، خورشید، محتاج نگاه تو...عشق یعنی مردن سر راه تو بیا عزیز زهرا... پ.ن:
آخه شب عیده . عیدی می خواهیم از خدا...
عیدیمون پایان هجر یاره، اتمام انتظاره، ظهور آقا و گشایش اموره...
عید ما حضور حضرت حجت ابن الحسن العسکری ارواحنا له الفداست و عیدی مون تنها یه گوشه چشمشه...
زمین بدون تو سرد و تاریکه ... دلت به همه دلها نزدیکه
تویی که حاظری مثل خورشیدی ... چو نور سپیدهء صبح امیدی
این عالم دلبسته به پای تو ... تا روز وعدهء خدای تو
دلی که با توئه با یادت مسته...دلم به کوچهء چشمت دلبسته
تو که زیرپاهات چشمه میجوشه...بیا که کوچه ها سبز و گلپوشه
ماه، خورشید، محتاج نگاه تو...عشق یعنی مردن سر راه تو
تو که توو همه حال من رو می بینی ... تو که ذخیرهء آل یاسینی
ببین بدون تو دل بی سامونه ... روی سینهء من زخم هجرونه
سرمست از رویای ظهور تو ... پر نورم در سایهء نور تو
-اللهم عجل لولیک الفرج