سفارش تبلیغ
صبا ویژن


« هوالاوّل »

سکوت و آه و بیخوابی... در این شب های ظلمانی
میان خلسه ای سنگین دلم شد غرق تنهایی.

بتو خو کرده این قلبم...ز هجرت گریه سر کردم
یقین دانم به دست توست درمان همه دردم

به امیدت شدم راهی...که آیم بهر همراهی
نشاید رو بگردانی و رانی ام ز مهمانی

ولی هر سو نظر کردم...ز هرجایی گذر کردم
نشانت را ندیدم من، چرا این راه گم کردم؟

گناهم چیست ای جانان؟... که دور افتادم از یاران
بریده باد دستی که جدا افتاد از دامان

چرا آخر نشد هجران؟

بیا بس کن فراق ای جان ... پر از اشکست این چشمان
به پایان آمد این عمر و هنوز آخر نشد هجران؟

 

پ.ن:
- به قول شاعری: جسارتاً شعرم اگه غمین بود، به قول خواجه «خاطرم حزین» بود، دعا کنین که حال‌مون خوب بشه، تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه.
- این دومین شعر یا همون حرفای دلی پشت مانیتوری بود. اشکال بگیرید خوشحال میشم.

- از دوستانی که نظر گذاشتن معذرت میخوام. یه لحظه دستم خورد اشتباهی حذف شد.:(


نوشته شده در دوشنبه 90/12/22ساعت 12:50 صبح توسط محمدمهدی . ر نظرات ( )